گفت‌وگوی کانون عکس با مرتضی اکبری که در ۱۶ سالگی انقلاب اصفهان را به تصویر کشید

گفت‌وگوی کانون عکس با مرتضی اکبری که در ۱۶ سالگی انقلاب اصفهان را به تصویر کشید

گفت‌وگوی کانون عکس با مرتضی اکبری که در ۱۶ سالگی انقلاب اصفهان را به تصویر کشید 150 150 کانون عکس اصفهان

مادرم عکاسی را از پدرم یاد گرفت

نمایشگاه این هنرمند تا  ۳۰ بهمن در موزه هنرهای معاصر دایر است

گروه گفت و گوی کانون عکس اصفهان

مرتضی اکبری یکی از عکاسان تأثیرگذار در ثبت وقایع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است، او در اوج انقلاب آن‌هم با ۱۶ سال سن دست به تصویر کشیدن رخدادهای ویژه‌ای زد. اسلحه او دوربینش بود تا جایی که امروز و پس از گذشت نزدیک به ۴۰ سال از ثبت آن وقایع به آرشیوی ماندگار برای نسل‌های آینده بدل گردد. بی‌شک اکبری را باید در ثبت سنت عکاسی یک مؤلف دانست جایی که بدون وقفه و البته بدون هراس عکاسی کرده است و همچنان هم به این سنت خود ادامه می‌دهد. گفت‌وگوی ما نه‌تنها درباره عکس‌های انقلاب او، که درباره روند نگاه تاریخی‌اش به وقایع سخت و دردناک پیرامون خود است.

***از کجا دوربین و عکاسی برایتان جدی شد؟

متولد اردیبهشت ۱۳۴۱ اصفهان هستم. پدر و مادرم عکاس بوده و من وارث دوربین آن‌ها هستم. آن‌ها عکس آتلیه‌ای و پرسنلی می‌گرفتند. زمانی که بیماری «و با» به ایران وارد شد و همه باید کارت بهداشت می‌گرفتند، مادرم عکاسی را از پدرم یاد گرفت. به‌هرحال ما هم در همان خانواده بزرگ شدیم. خودم عکاسی را در آتلیه شروع کردم اما بعد که بحث انقلاب شد، اولین عکس‌هایم را با موضوعات اجتماعی گرفتم. اما در دوران انقلاب و دفاع مقدس به‌طورجدی وارد دنیای حرفه‌ای عکاسی شدم. جلوه‌های انقلاب به‌طور ناخودآگاه مرا و دوربینم را به صحنه‌ها برد، تا نسبت به تاریخ وطنم حساس باشم و عکس‌های صادقانه حاضر محصول کارم هستند. البته در معماری و طبیعت هم فعال بوده‌ام.شاید به همین خاطر که اهل شهر لاجوردی اصفهانم. شهر با معماری‌های زیبا که آدم را اسیر و عاشق می‌کند و جغرافیایی چهارفصل که حتی کوچ‌نشینان بکر را به آن وادی می‌کشد. خلاصه که من و دوربینم حیران و سرگردان هنوز شکار می‌کنیم.

**** چه چیزی شمارا به عکاسی از انقلاب علاقه‌مند کرد؟

شانزده سال داشتم که انقلاب شد و در همان سن دوربین به دست گرفتم. فکر می‌کنم بحث انقلاب به‌قدری گیرایی داشت که من را وادار به‌عکس گرفتن کرد.

***زمان انقلاب به‌غیراز عکاسی فعالیت‌های دیگری هم داشتید؟

خانوادگی در حرفه عکاسی بودیم و شخصی از یزد تعدادی نگاتیو سیزده در هجده از عکس‌های امام را برای ما آورد. در آن زمان دستگاه آگراندیسمان بود، اما دستگاه چاپ هم بود که خیلی ساده‌تر بود. یک قوطی بزرگ که یک لامپ قرمز و یک لامپ سفید داشت. ساختن این دستگاه خیلی راحت بود و چاپ عکس با آن خیلی راحت‌تر. ما برای کسانی که در کارهای انقلاب فعالیت داشتند دستگاه چاپ درست می‌کردیم. فکر می‌کنم من خودم حدود ده تا پانزده عدد دستگاه چاپ درست کردم. به‌این‌ترتیب عکس‌های سیزده در هجده و ده در پانزده از امام را به مردم می‌دادیم. البته این عکس‌ها در بازار به فروش می‌رسید. به‌این‌ترتیب کار تخصصی من ساختن دستگاه چاپ‌شده بود. در آن زمان داروی ظهور و ثبوت و کاغذ چاپ هم راحت‌تر تهیه می‌کردیم. زمانی در خانه خودمان دویست عدد از عکس امام را چاپ کردیم و روی فرش پهن کرده بودیم تا خشک شود. کمی که خشک می‌شد جمع می‌کردیم و جایی می‌گذاشتیم که لوله نشود. همان روز برادر من را در تظاهرات گرفتند و من مجبور شدم عکس‌ها را در باغچه خاک کنم.

***جناح‌های مختلف در زمان انقلاب با عکس گرفتن شما مخالفت نمی‌کردند؟

در زمان انقلاب و قبل از پیروزی انقلاب خیر. ما خودمان از نیروهای نظامی ترس داشتیم. عکس‌ها را بیشتر به‌منظور عکس یادگاری می‌گرفتیم. درصحنه‌های عکس‌های انقلاب عکس دوستانمان هم هست. یک کار شخصی بود. به‌منظور عکاسی برای تاریخ عکس نمی‌گرفتیم. به این صورت شروع شد اما وقتی اجتماعات خیلی زیاد شد به‌صورت حرفه‌ای عکاسی را انجام دادیم. اما بعد از انقلاب چرا. هنوز هم که هنوز هست از عکاسی جلوگیری می‌کنند. روزی که نخست‌وزیر وقت به اصفهان آمد، یک مجموعه عکس گرفتم. منتهی حلقه سوم عکسم را از من گرفتند و فیلم دوربینم را خارج کردند. ترس داشتیم اما کسی ما را نگرفت.

***فضای جبهه برای یک جوان ۱۷،۱۸ ساله آن موقع چگونه بود، هم از دید یک رزمنده و هم از دید یک عکاس جوان؟

اول بگویم، در ابتدای تشکیل بسیج یک نیروی نظامی نبود. همه فضا صداقت بود، کسی باکسی متفاوت نبود، بر اساس توانایی‌های هر کس مسئولیت می‌دادند. این نبود که این فرد سن و سال بالایی دارد به او کار بدهند. بر اساس لیاقت‌ها کارها داده می‌شد. البته نشان دادن توانایی‌ها این نبود که کسی که شلوغ می‌کرد و دیگران را به دردسر می‌انداخت جایگاهی داشته باشد؛ بلکه کسی که آرام، بی‌ریا و متفکرتر بود کارها را بدون چشمداشت به دست می‌گرفت.

***آرشیو عکس‌هایتان در کجا نگهداری می‌شود؟

در انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس تهران. کل آرشیو من در آنجا قرار دارد.

***اولین شهیدی که در جبهه دیدید؛ آیا از صحنه شهادت عکسی گرفتید، چه احساسی داشتید، از آن لحظه بگویید؟

اول به‌عنوان رزمنده رفتم، به همراه دوربینی که همیشه دنبالم بود.۱۹ سالم بود که اولین عکس جنگ را گرفتم. و عکس از یک شهید بود. کردستان بودیم، طی یک عملیات با کومله‌ها، اولین عکسی که گرفتم از شهید موسوی بود. که در این عملیات شهید شد. در لحظه گرفتن، در حالت خاصی بودم ازیک‌طرف عکس و از طرف دیگر شهید شدن یک دوست و هم‌رزم.

***رزمندگان حضور دوربین شمارا در جبهه پذیرفته بودند؟

ببینید، دیدی که الآن هست درگذشته نبود، حتی خود من هم که یک عکاس بودم فکر می‌کردم، اگر آرپی‌جی زن شوم بهتر می‌توانم کمک کنم. اما مدت‌زمانی که گذشت دیدم ثبت وقایع خیلی بهتر و ماندگارتر است. عکس‌ها را که می‌گرفتم، خود بچه‌ها می‌آمدند می‌گرفتند، برای آن‌ها نیز ثبت خاطره‌ها بود و کم‌کم دیدم این کار هم نوعی کمک به رزمنده‌هاست. و از عملیات بیت‌المقدس عکاسی کردم، و آمدم در واحد فرهنگی سپاه و از آن موقع عکاسی را به‌طور مستمر ادامه دادم. و به‌طور رسمی عکاس بودم، عکاسی که مأموریت داشت عکس بگیرد، برخوردها به‌هرحال متفاوت بود در آن زمان یک نفر، به من می‌گفت، خجالت نمی‌کشی با این هیکلت این دوربین کوچک را دست گرفتی، چند سال بعد همان فرد سردار شده بود و در کنگره شهیدان اصفهان به دنبال یک قطعه عکس می‌گشت. البته به آن‌ها هم حق می‌دادم، به‌هرحال شور جنگ هم بود، جنگ شرایط ویژه‌ای هم داشت.

***از چه عملیاتی عکاسی کردید؟

بیت‌المقدس، والفجر ۸، محرم، والفجر مقدماتی…در عملیات والفجر ۴ بازهم عملیاتی بودم، انگار برای خودم هم گران تمام می‌شد که تنها با دوربینم باشم، البته در همه حال چه به‌صورت رسمی و چه شخصی در جبهه‌ها عکس می‌گرفتم. اما واقعیت این بود که خود عکاسی در آن زمان یک رسالت بود، و البته شهید سلیمانی مرا مجاب کرد که به این مهم بپردازم.

***نظر فرمانده هان در مورد عکاسی چه بود؟

دیدگاه‌های فرماندهانی، همچون حاج حسین خرازی، ابوشهاب و سلیمانی و البته خود شهید ردانی‌پور که یک نیروی فرهنگی بود؛ مثبت بود چون جبهه‌ها یکدست بود.

***در حال حاضر چه احساسی از آن دوران دارید؟

بهترین دوران زندگی، بهترین دوران زندگی و با بهترین آدم‌های روزگار حشرونشر داشتم.

***نزدیک به چهل سال از آن دوران می‌گذرد، اگر دوباره بخواهید آغاز کنید، از کجا آغاز می‌کنید؟

از انقلاب از همان‌جا که عکاسی برایم جدی شد. و برایم فرقی نمی‌کند عکس از جنگ یا عکس از عشایر، مهم نفس کار است.

البته امروز حسرت می‌خورم که‌ای کاش امکانات آن موقع الآن بود تا ثبت‌های بیشتری صورت می‌گرفت.

***خاطره‌ای از عکس و آن زمان‌ها؟

عملیات کربلای پنج با دو دوربین حضور داشتم. و حضور در خط که با یکی از دوستان رفتیم، و دیدیم فضا خیلی بحرانی است، شروع به گرفتن عکس کردم در کنار موتور ما یک خمپاره خورد، یک ترکش هم به بدنم بااینکه خونریزی هم داشت حاد نبود و در همان حال عکس می‌گرفتم، اما بعد که به پشت جبهه رفتیم، و مداوا شدم، دیدم فیلم ثابت نشده و هنوز سی‌وشش تاست. و بسیار حسرت خوردم و هنوز هم از عکس‌هایی که نگرفتم بسیار ناراحت هستم.

***همین عکس‌های انقلاب را که امروز می‌بینید، چه حس و حالی دارید؟

ما با عکس همان لحظه همه‌چیز را می‌گوییم، و در ادامه آن گفته‌ها و آن دیده‌های تصویری مرا به فکر فرومی‌برد، انقلاب، شهدا و کسانی که امروز دوران سخت جانبازی را می‌گذرانند، من با عکس‌های انقلاب و دفاع مقدس راز و نیاز می‌کنم.

[vc_gallery type=”image_grid” images=”350155,350156,350157,350158,350159,350160,350161,350162,350163″ img_size=”200×200″ column_number=”3″ grayscale=”no” hover_icon=”none” images_space=”gallery_without_space”]