علی رفیعی وردنجانی/گروه تحریریه کانون عکس انجمن سینمای جوانان اصفهان:بهمن فرمان آرا نام شاخص سینمای ایران از «خانه قمر خانم» تا «دلم می خواد» پیشتاز عرصه نگارش ساختاری در اصلاح بنمایههای دراماتیک در سینمای ایران است. وی که فارغالتحصیل دانشگاه کالیفرنیای جنوبی آمریکا است درعینحالی که میتوانست همانند دیگر فیلمسازان ایرانی شاخص در آمریکا بماند و فیلم بسازد و لذت ببرد به ایران آمد و برای اندیشهاش جنگید و فیلم ساخت و دردها را به جان خرید. اما به لحاظ تئوریک این دردها دردهای حسرت زایی برای آدمی نیست آنهم انسانی با ابعاد شخصیتی فرمان آرا که جنگیدن را ماهیت ذات بشری میداند و بلد است چطور با هنر داستان و فیلمسازی از زندگی خود لذت ببرد. از سوی دیگر اگر اینگونه برداشت کنیم که فرمان آرا از یک خانواده متمول توانسته به این درجه هنری در سینما برسد تا حدودی بیانصافی کردهایم، چراکه بُعد مالی تنها عنصری از عناصر تأثیرگذار بر سرنوشت انسانی است و چهبسا وجود آن مانع رشد اندیشه هنری شود.
*رئالیست شب
شب در همه آثار سینمای جهان نمادی از غریزه و احساس انسان است. اما وی با تهیهکنندگی آثاری مانند «در امتداد شب» این اُبژه فکری را به یک دغدغه دراماتیک تبدیل کرد. «بوی کافور عطر یاس» به همان اندازه که در نام خود تضاد ادبی دارد در ساختار نظاممند روایی سینما نیز تضاد دارد و این تضاد با یک ایدئولوژی فرضی به الگوی روایتی نوین در فیلم تبدیلشده است. درواقع خیلی از ناقدان سینما بهمن فرمان آرا را بهعنوان یک استاد با درجات عالی علمی میدانند و صاحب سبک؛ و به همان نسبت منتقدانی نیز هستند که این ساختارشکنی را توجیهی برای گریز از فرم واقعی سینما میدانند و روبه روی پرورش چنین اندیشهای میایستند. قبل از اینکه بخواهیم شخصیت هنری مؤلف را در روایتهای مختلفی که فرمان آرا با آثارش برای مخاطب به نمایش میگذارد تحلیل کنیم باید به این نکته اشاره کرد که هیچ فیلمسازی نمیتواند نقاب روشنفکری یا سنتگرایی به خود بزند و اندیشه و شخصیت خود را پشت پرده سفید سینما پنهان کند. از همین رو شخصیت مؤلف را بهراحتی میتوان با خواندن چند داستان و یا تماشای چند فیلم از وی موشکافی کرد از سویی جهت اندیشه مؤلف اگر در راستای اثبات اعتقاد خود باشد با شکست مواجه میشود و اگر در راستای تعامل اندیشه با مخاطب باشد مورد استقبال بیشتری قرار خواهد گرفت.
*یک کابوس کوچولو
ما برای صحبت از یک فیلمساز بزرگ نیاز به تعریف و تمجید و یا تعارفات مرسوم اینچنینی نداریم همینکه بهاندازهای از او شناخت پیدا کنیم که بااقتدار سرمان را بلند کنیم و بگوییم ما در سینمای ایران بهمن فرمان آرا راداریم یعنی به عالیترین درجات هنری رسیدهایم. این اقتدار ملی با کسب جوایز متعدد اسکار به دست اصغر فرهادی یا فیلمهای سوپرمارکتی درجه پایین به دست نمیآید. بلکه تنها با شناخت درست از رویکرد اجتماعی مؤلف میتوانیم باورمان را به ایمان به او نزدیک کنیم. اما کابوس این روزهای فرمان آراهای سینماهای ایران در این نیست که چرا کسی از آنها سراغ نمیگیرد بلکه در آن است که چرا بهاندازهای که برای سینمای ایران تلاش کردهاند در جایگاه درستی قرار نمیگیرند و خیلی از مسئولان مربوطه با رانتخواری و میهمانیها متعدد خود را در مسئولیتهای مختلف جایدادهاند. قالبهای متفاوت موجود سینمایی در سطح جهان موجب شده است که رویکرد کلاسیک و این ساختار زیبای همه پسندانه را فراموش کنیم. به همین جهت ما از دل ساختار آثار فرمان آرا نمیتوانیم فرم متقن و مدونی را خارج کنیم و خوانش فیلمهای فرمان آرا مثل خوانش کتابی است که ماجرا دارد اما شخصیت اصلی ندارد. مطمئناً تا وقتی فرمان آرا هست میتوان فرمان روایی کرد و به سینمای ایران بالید اما هرگز نباید این موضوع را فراموش کنیم که باید قدردان فرمان آرا باشیم او را در آموزش و تزریق تجربیاتش به جوانان اندیشه نابی که با کسب علم تئوریک پس از سالها تدریس به دست آورده همراهی کنیم و بهجای اینکه سنگ اندازی در جلوی پای این بزرگان راه را برای شناخت بهتر و بیشتر علاقهمندان و آشنایی آنان با دغدغهای که فیلمساز را پشت دوربین کشانده است، بازکنیم.