گفت و گوی منتشر نشده با مصطفی شیردره

گفت و گوی منتشر نشده با مصطفی شیردره

گفت و گوی منتشر نشده با مصطفی شیردره کانون عکس اصفهان

حامد قصری/کانون عکس انجمن سینمای جوانان اصفهان:

نزدیک به ۵۰ سال پیش کلاس های فن تئوری و عملی عکاسی زیر نظر اداره فرهنگ کل کشور در اصفهان برگزار می شود و تنها ۱۰ نفر موفق به کسب این مدرک می شوند که یکی از آن هنرمندان «مصطفی شیردره» است.با شیردره سه سال پیش گفت و گوی مفصلی داشتم، آن زمان تصور اینکه نتواند کتاب «تاریخ اجتماعی عکاسی اصفهان»( که از سال ۱۳۷۹ استارت و ایده پردازی آن را زدم) که خودش بخشی از آن بود  را نبیند، نداشتم. کتابی که قرار است در سال جدید بدست چاپ سپرده شود.آنچه  که در ادامه می خوانید بخشی از آن گفت و گوی  سه سال پیش است که  به یاد این هنرمند خلاق و موسس یکی از تاثیرگذارترین عکاسخانه های  اصفهان منتشر می شود.
***متولد چه سالی هستید و چگونه به عکاسی علاقه مند شدید؟
مصطفی شیردره و متولد  ۱۳۱۴در اصفهان هستم. با توجه به علاقه ام، عکاسی را  نزد عباس  وافی و قدرخواه آموختم. آنجا شاگرد بودم و روزی دوتومان دستمزد می گرفتم.و بعد از یک سال دوزار بر روی دستمزدم گذاشتند و شد  بیست و دوزار.
***در چه سالی مستقل شدید؟
در سال ۱۳۳۸ عکاسخانه «فرهنگ» را در سبزه میدان تاسیس کردم.که برادرم هم همراهم بود.
****و در اوج حضور عکاسخانه ها در خیابان چهارباغ شما هم به آنجا رفتید؟
اول شهریور  ۱۳۴۶ به خیابان چهارباغ آمدم و عکاسخانه «کاکادو» را روبه روی مدرسه چارباغ  تاسیس کردم.
***وجه تسمیه «کاکادو» برای چه بود؟
به خاطر این بود که در گویش شیرازی «کاکا» را برادر می گویند و چون  برادر کوچکترم  هم  به عکاسی
علاقه مند بود و در کنارم کار می کرد «کاکادو» (به نام من  و علی برادرم)که «دوبرادر» بودیم و در زبان  شیرازی مرسوم بود؛  لقب گرفت.البته علی برادرم  سال ها بعد عکاسی «شروین» را تاسیس کرد.
***و تنها به عکاسی پرتره علاقه مند بودید؟
چون کارمان بود گرایش بیشتری به  پرتره  داشتیم.از صورت های درشت عکس می گرفتیم.و شخصیت های مردم برایم مهم بودند.تا خودشان را در عکس به صورت واضح نشان بدهم.
***و فون های شما در اصفهان زبانزد شد؟
قدیم ها عکاسی را را روی فون ها فیلی رنگ،زیتونی رنگ و طوسی عکاسی می کردند.اما کاکادو بنیانگذار فون سفید و مشکی در اصفهان بود.و سیستم تبلیغاتی ما هم بر روی عکاسی سیاه و سفید بود.و از سراسر اصفهان به عکاسخانه ما می آمدند تا ببینند این فون سیاه و سفید که روی آن عکس می گیرند، چیست؟
***و سبک ویژه ای را هم برای تبلیغات عکاسخانه خودتان  مدنظر قرار دادید؟
آن زمان که مثل امروز تبلیغات بنر و بیلبورد و این جور چیزها نبود.من هم در زمان افتتاح،  خطاط استخدام کردم  تا  کف پیاده روها  و بخصوص پیاده روی خیابان چهارباغ با قلم و رنگ بنویسند؛«عکاس:کاکادو»،«عکاس:کاکادو»  و با علامت هایی سمت مغازه ما را نشان می دادند.
***و کاکادو آنقدر مشهور شد که تصمیم به ثبت آن گرفتید و این ثبت هم در نوع خود منحصر بفرد بود؟
ما تصمیم گرفتیم نام و برند کاکادو را در ایران به ثبت برسانیم و بخاطر همین دیگر هیچ اسم کاکادو جایی ثبت نشد.چون کاکادو در سراسر ایران  تنها یک عکاسخانه و آن هم در اصفهان بود.
***در بین عکاسان رقابت و یا حسادتی هم بود؟و یا حتی مشتری های عکاسخانه های دیگر را بر زدن؟
در آن موقع این سیستم ها نبود.و اگر پنج عکاسخانه در یک مسیر بود و مشتری می آمد و به کاکادو می آمد هیچ کدام از همکاران کاری نداشتند. و همه چیز رفاقتی بود. پاساژ ملک صالحی که می رفتید سه تا عکاس پایین پاساژ بودند.این طرف آقای وحیدی روبروی آن قائدی و آن طرف هم زیرکی بود.کارلو بود و حسن حاج علیزاده که هیچکدام کاری با هم نداشتند.
*** از سختی های کار ظهور بگویید؟
در آن زمان مغازه ما به آب شهری متصل نبود و مجبور بودیم از جاهای مختلف آب بیاوریم و کار عکاسی در زمان قدیم هم ۹۹درصد با آب بود.برای شست و شو،برای ساختن داروی ثبوت ….و من تمام کارهای ساخت و ثبوت و … را خودم انجام می دادم.و همه در یک تاریکخانه خیلی ساده انجام می شد.قبل از اینکه سیستم آگراندیسمان(بزرگنمایی عکس) بیاید من با صندوق چاپ عکس ظهور می کردم.که چاپ مستقیم بود.یعنی قد خود نگاتیو را چاپ عکس می گذاشتند و ظاهر می کردیم.صندوق های چوبی که زیر یک لامپ سفید بود.و چهارتا لامپ قرمز .با لامپ سفید نور را نگاه می کردم و وقتی کاغذ را می گذاشتم با دکمه نور سفید را می دادم و شماره می گذاشتم.بعدها سیستم آگراندیسمان آمد که چاپ راحت تر شد.ساعت ۶صبح می رفتم و ساعت ۱۱ از تاریکخانه بیرون می آمدم و ۱۰۰تا پاکت را چاپ کرده بودم.که سایزهای کوچک و بزرگ شش در نه یا شش در چهار  و حتی کارت پستال بود.دو نفر شاگرد هم در کنارم بودند که عکس ها را ظاهر می کردند و
می شستند و خشک می کردند.
***و این جادوی عکس های سیاه و سفید در چه بود؟
یک عمر با عکس های سیاه و سفید زندگی کردم.در سیستم قدیم نورپرداری که داشت مثل امروز با فلاش نبود با پروژکتور بود.با یک ذره پایه را جابه جا کردن سر نور را پایین و بالا کردن بود.یک طرف لامپ ۵۰۰ و یک طرف دیگر هم لامپ ۳۰۰ بود.و همین نور قوی  و ضعیف باعث  ایجاد سایه و روشن در صورت می شد.و
عکس هایی که در بایگانی من باقی مانده است از نظر سبک نورپردازی و نگاه به سوژه، گویای این قضیه است.ما یک عکس را سایز بزرگ چاپ می کردیم ۲۰ سال در ویترین مغازه می گذاشتیم رنگش و نورش  تغییر
نمی کرد.برای اینکه یک روز در آب بود تا دارو از جسمش بیاید بیرون. و مرتبا آب تشتک را عوض می کردیم.
چون به عکس های قدیم عادت کردیم و نورپردازی عکس های قدیمی با پروژکتور بود و با دست عکس ها را سایه روشن می کردیم .جوانان گاهی می خواهند راه قدیمی ها را ادامه بدهند اما آن هنر قدیمی ها دیگر تکرار نمی شود. و بچه های امروزی نمی توانند با سیستم های حال حاضر، نورپردازی قدیمی ها  را انجام دهند.
***این موضوع صحت دارد  که عکاسان نسل اول در اصفهان  به نسل های بعدی کم توجهی می کردند به خصوص در بحث آموزش؟
دارو که می خواستیم بسازیم یک صورت داشت شامل،متون،کربنات،هیدرو کربنات،….استاد من نمی گذاشت بفهمم که مقدار دارو ها چه اندازه است. و عکاسی را باید خودم دنبال می کردم و خودم می فهمیدم. و من هم دوست نداشتم بچه هایم  عکاس شوند.
***و اگر گفته می شد طرف عکاس است در بین مردم نگاه مثبتی بود؟در فرهنگ خانواده ها پوزیشن عکاسی در چه جایگاهی بود؟
وقتی می گفتند طرف عکاس است با ژست خاصی این کار را می کردند و همه به چشم هنرمند به آن  نگاه
می کردند.
***و خاطرات دیگری از از عکاسان قدیمی اصفهان؟
رضا  فرزان رئیس اتحادیه بود و در مجالس سخنرانی می کرد. آقای چهره نما جلوتر از عکاسخانه  ما بود در بالا خانه ای در خیابان طالقانی  مغازه داشت. آقای درخشان در خیابان حافظ بود که استاد آقای طریقی محسوب می شد. انخستین  عکس آتلیه ای را هم  مرحوم درخشان با مرحوم تاج اصفهانی گرفته اند.
***آیا مردم ترسی هم نسبت به دوربین و پروژکتور داشتند؟
به خاطر پروژکتور چشمان بعضی از مشتری ها حساس می شد. بعد از آن که سیستم های  فلش آمد یک شاتر که می زدند ممکن بود بعضی از  مشتریان چشم بزنند و این کار ما را در ظهور سخت می کرد چون باید نگاتیو عکس ظاهر می شد تا پلک زدن مشتری معلوم شود.
****رابطه شما با عکاسی دیجیتال چگونه بود؟
من خیلی با دیجیتال درگیر نشدم و پسرم در مغازه سیستم دیجیتال را راه انداخت و عکاسی دیجیتال را دوست نداشتم  و دوست داشتم همیشه سیستم عکاسی آنالوگ باشد.البته  تا سال ۱۳۹۰ هم به هر سختی بود به مغازه می رفتم چون از روی شماره های بایگانی مردم سفارش داشتند.و باید به مردم و عکس های درخواستیشان احترام می گذاشتم.


photo_2018-04-06_08-50-40photo_2018-04-06_08-50-35