گزارش جلسه ی نشانه شناسی در عکاسی با حضور مسعود آلگونه

گزارش جلسه ی نشانه شناسی در عکاسی با حضور مسعود آلگونه

گزارش جلسه ی نشانه شناسی در عکاسی با حضور مسعود آلگونه کانون عکس اصفهان

گروه تحریریه سایت کانون عکس انجمن سینماى جوانان اصفهان/افسانه غلافگر:
در تاریخ ٧ آذرماه ١٣٩٧ ، کانون عکس انجمن سینماى جوانان اصفهان، نشانه شناسى در عکاسى را با حظور دکتر مسعود آلگونه، در نگارستان امام خمینى ره بررسى کرد.

آلگونه صحبت هاى خود را اینگونه آغاز کرد، وقتى ما عکاسى را به مثابه ى هنر بررسى کنیم، به لحاظ خانوادگى مى تواند شباهت زیادى به نقاشى داشته باشد و تفاوت هاى بنیادین هم با آن دارد.
پرسش اصلى عکاسى به محض مطرح شدن در جهان نظریه، با نظریه ى محاکات، همان میمِسیس افلاطونى شروع مى شود و سپس در تکامل نظریه به مباحث رئالیسم نزدیک مى شود.
او گفت: دعوت به قرائت الگو مى کوشد عکس را به مثابه ى یک پدیده ى هنرى در نظر بگیرد و امکاناتى مى دهد که یک هنرمند مى تواند صرف نظر از اینکه جهان آنچنان که هست،جهان را آنچنان که باید باشد به تصویر بکشد.
آلگونه افزود، زمانى که انسان به هنر روى مى آورد درگیر دو مسئله مى شود، یکى تقلید، همان میمسیس ( mimesis ) که در اروپا به آن (imitation) گفته مى شود اما در عربی معادل محاکات برای آن برگزیده شده است که در فارسی نیز کاربرد دارد، و دیگرى ایقاع به معناى موسیقى است.
او توضیح داد: هنر از طریق تناسب شکل مى گیرد، تناسب گاهى در محور خطى اتفاق مى افتد که با اصل ریتم سر و کار دارد ( ایقاع) و گاهى در محور عمودى روى مى دهد که با قضیه اى به نام الگو، پترن (pattern ) روبرو هستیم.
در محور خطى با حرکت و زمان سر و کار داریم که منجر به تولید معنا مى شود به شرط اینکه مرحله ى عمودى وجود داشته باشد.
آلگونه با مثال زدن تصنیف مرغ سحر توضیح داد: دینگ یا دانگ به تنهایى نه ارزش موسیقیایى دارند و نه معناى موسیقى، اما وقتى کنار هم قرار مى گیرند مى توان تصنیف را شنید.
در حقیقت ریتم از طریق همنشینى نت هایى که در اصل به لحاظ ایجابى فاقد معنا هستند اما در اثر کنار هم قرار گرفتن ارزشمند مى شوند بوجود مى آید که به این خط ، میتوس (mythos) مى گوییم.
میتوس یک اصطلاح یونانى و به معناى روایت است.
مسعود آلگونه معنا را در برابر ارزش اینگونه توضیح داد: معنا، ایجابى و ذاتى موجود هست اما ارزش، سلبى و افتراقى ست و معنایش را از تقابل با دیگرى بدست مى آورد.
وى ادامه داد: گاهى صحنه هایى در زندگى مان هست که مى خواهیم آن را فریز (Freeze)کنیم یعنى کش دارش کنیم و با فریز کردن یک سکانس از هستى به آن معنا مى دهیم.
او گفت مارتین هایدگر معتقد است: انسان اساساً پرتاب شده است .
جایى که پرتاب مى شوى هم بداهت تئوریک دارد، هم بداهت آنتولوژیک .
انسان در پرتاب شدن داخل فضایى با اصل بداهتى سر و کار دارد که طبیعى شده است و چون طبیعى شده اتوماتیک شده و چون اتوماتیک شده است در حوزه ى پیش تأملى مى رود که اصلا به آن فکر نمى شود. یک امر خودکار شده فلاکت بشر است. انسان پرتاب مى شود وسط یک جغرافیا (جبر جغرافیایى) و مانند مردمان آنجا مى اندیشد و باورهایش نیز همانگونه است یا جبر تاریخى، ما متعلق ایم به قرن بیست و یکم، جبر اجتماعى و خطرناک تر از همه جبر زبانى ست، بداهت هایى که هیچ وقت به مرحله ى تأمل نمى رسد.
الگونه توضیح داد: امر بدیهى، بک گراند(Back ground) است که وقتى به جلو مى آید فورگراند (Fore ground) مى شود .
هویت آگاهى انسان ( هستومندى انسان) نه به واسطه ى قرار گرفتن در سیر ناخودآگاه هستى که در تأمل هایى ست مانند مرگ؛ هایدگر ، مرگ را نهایت آگاهى مى داند.
مرگ اجازه مى دهد “حضور” معنا دار شود و “بود” معنا شود.
خودآگاهى در رویارویى با مرگ حساس مى شود، حتى مرگ لحظه؛
مسعود آلگونه تعاریف فلسفه ى هنر خود را با سؤال “دایانویا” یعنى چه اینگونه ادامه داد:
دایانویا یک اصطلاح یونانى ست و به جاى اینکه با ریتم و ضرباهنگ سر و کار داشته باشد با پترن (Pattern) روبروست، یک احساس ریتم در امور ایستا است که حاصل تناسب هاست، این تناسب ها در زمان تولید نمى شود در مکان تولید مى شود.
دایانویا، ابتدا زنجیره ى هستى(Chain of Being) را به مراتب تقسیم مى کند.
او براى تفهیم این موضوع ابیاتى از مولانا به شرح زیر خواند:
از جمادی مُردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملهٔ دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون

طبقه بندى سطوح هستى عبارت است از: جماد، نبات، حیوان، انسان، ملک، خدا؛
خدا را نمى توان جایى دید ولى همه جا هست، نیستِ هست نُما و هستِ نیست نُما(عدم)، خدا و ملک در حوزه ى الوهیت قرار مى گیرند، انسان و حیوان در حوزه ى موجودات و نبات در حوزه ى گیاهان و آب و آتش در مینرال ها جاى دارند.
آلگونه اشاره کرد: یک عکاس باید به این مؤلفه ها توجه کند. با کنار هم گذاشتن دو مقوله از دو مؤلفه ى متفاوتِ Chain of Being معنا زاییده مى شود. به قول رومن یاکوبسن، هنر زمانى زاده مى شود که ما محور جانشینى را روى محور همنشینى پرتاب کنیم.
شگرد عکاسى با استفاده از نظریه یاکوبسن ، Chain of Being را تا جایى که ممکن است به تداخل وا مى دارد و شفافیتش را برهم مى زند یعنى سطوح هستى
به جاى اینکه غیر تراوا بشود، تراوا مى شود و اجازه مى دهیم سطح ها جا به جا شوند.
مسعود آلگونه نتیجه گرفت: ما از طریق همنشینى به فرم خواهیم رسید و از طریق انتخاب به معنا مى رسیم.
او به تقلیل در هنر اشاره کرد : وقتى هنر تبدیل مى شود به یکى از کارکردهاى خود ، مى گوییم هنر تقلیل یافته است، مثلا اگر نقاشى در خدمت ترویجِ مبانى اخلاق قرار گیرد.
هنر ، مى کوشدبین آنچه که هست و آنچه که باید باشد، آزادى آرمانى را با تخیل خلاق تولید کند.
هنر، یک پروفایل ذهنى ست که مى کوشد آزادى از دست رفته ى انسان را به او باز گرداند.
هنرمند نمى کوشد جهان را محاکات کند بلکه به کارگاه تحرى خیال مى برد و در آنجا عین روابط را بین اشیایی که هیچ معنایى ندارند تولید مى کند
مسعود آلگونه با تعاریفى از جایگاه هنر صحبت هاى خود را پایان داد.

[vc_gallery type=”image_grid” images=”353590,353589,353588,353587,353586,353585,353584,353583,353582″ img_size=”200×200″ column_number=”3″ grayscale=”no” hover_icon=”none” images_space=”gallery_with_space”]