حامد قصری/گروه تحریریه سایت کانون عکس انجمن سینمای جوانان اصفهان
۱)تهران همیشه برایم رسمی بوده است. با آلودگی هوای همیشگیاش. با ترافیک تمام ناشدنیاش.با مترو و مردمانی سرد که هیچ ارتباط گرمی با یکدیگر ندارند.تهران برایم رسمی بوده است چراکه با منِ غیررسمی همیشه رسمی برخورد کرده است.
۲)جعفر شهری نزدیک به ۳۰ سال پیش در کتاب «طهران قدیم»خود درباره جمعیت تهران مینویسد:«تهران چهل،پنجاه سال پیش شهری بود به وسعت تقریبی بیستویک کیلومترمربع که تعداد جمعیتش را بین دویست و پنجاهتا سیصد هزار نفر تخمین میزدند.تعداد دقیق جمعیت شهر ازآنجهت معلوم نبود که هنوز آمار و احصاییه معمول نشده،داشتن شناسنامه هم باب نشده بود و تا موقعی که اولین سرشماری انجام گرفت تعداد جمعیت شهر را با حدس و گمان تخمین میزدند.»شهری در ادامه مینویسد:«تهران صورت هشتضلعی ناقص الاضلاعی داشت که با خندقی که به دورش حفر کرده بودند از اراضی اطرافش جدا میشد و ارتباط آن با خارج شهر تنها بهوسیله سیزده دروازهای بود که اطرافش ساختهشده بود.»و درباره خیابانهای این شهر در همان کتاب مینویسد:«درباره خیابانهای تهران غیر از خیابان شوش که بعد از همه احداث شد اولین خیابان هایی بودند که در زمان پهلوی اول از زمینهای دولتی،یعنی خندقهایی که پر شدند،به وجود آمد و با ایجاد آنها ضرر و زیانی متوجه کسی نشد.»
۳)محمدعلی سپانلو تهران را از منظر شعرهای خود اینگونه سروده است:« در آن خواب تهران جوان بود/ در انبارهای زغالی/ زغال شبقگون ز جا کنده میشد/ زمان را به پس مینوردید/ و تبدیل میگشت در دود/ و تبدیل میگشت در دود/ صفی از درخت اقاقی، دو سوی خیابان مفقود./ ز سیمان مرمر/ نم عطری از کاهگل میتراوید/ خیابان عصر بهاری/ و بوی دَمِ خاک/ با آبپاشان برزن/ شب عید./ و بر دکّههای جراید/ ورق میزند باد/ نسیم و صبا را./ و در سُکرِ خوابآورِ عصر/ نواهای لرزان ساز است و تصنیفهای بریده/ خبرگوی کنسرت در کافه شهرداری./ در آن حال پیشانی سبز دروازهها را فروریخت/ کلنگ نظامی./ سپس سالهایی که چون شاپرک گشت میزد/ سر بامها، خلوت پلهها، وهمِ خرپشتهها را/ تو با چشمههای سپید تنت، جاری از جوی پیراهنت، میمکیدی/ ز بوی کتانهای مهتاب خورده شب آغشتهها را/ و در سینۀ بالغت موج آواز میخواند/ تکاپوی لبها و اندوه ننوشتهها را؛/ و بوی تنت، بوی گلدان سیمی، گزین گشته با غنچۀ باغهای قدیمی./ نسیمی معطر که میخاست از دشتهای سمرقند/ نسیمی که با آههای نشابور تودیع میشد، نسیمی که از بیشۀ تلخ بابُل میآمد/ نسیمی که از اشک گلهای قمصر خبر داشت/ نسیمی که میگشت در کوههای فرازندۀ کُرد/ و پیغامهای سحرگاه را در دل خویش میبرد./ تو رفتی و از بامهای سحرگه گذشتی/ و غوغای دلدادگان در پس سر نهادی/ و با خوشۀ سبز پروین/ و با غنچۀ زرد نارنج پیوند بستی./ ربودی حواس پراکندۀ درسخوانها/ که با شال ابریشم بتّه جقّه از آنسوی شمشادها میگذشتی./ تو بودی به دلتنگ تبعیدها، یا شب پادگانها/ تو بودی و فرسودی از سالهای نفسگیر/ و از آن مادر اتفاقی/ که دفترچۀ نسل ما را به هم بست/ و ما گم شدیم و گذشتیم و رفتیم/ وین قصه بافی/ مگر یاد ما لحظهای از زمان بازگردد/ اگر روزگاری شود زنده در خواب این شهر عطر اقاقی.»
۴) «تهران، غیررسمی» نمایشگاه انفرادی عکس «یوریک کریم مسیحی» در گالری دنا است که زحمت گردآوری آن با فرشید پارسی کیا بوده است.همهی عکسها در دهه ۷۰ و با دوربین زنیت گرفتهشدهاند.عکسها همانطور که از اسم نمایشگاه هم پیداست به روایت غیررسمی از تهرانی میپردازد که پس از گذشت بیش از دو دهه هنوز هم روایت و نگاهی نو دارد.قهرمان ما تهران، فارغ از آثار یوریک در طی این سالها همواره بهصورت رسمی بوده است و در پیدا و نهانش نه جمعیت مشخصی دارد و نه ساختار شهرنشینی مشخص.تغییرات لحظه ای و گمشدن در میان «های و هوی» شهرنشینی نه به زیست مدرن میماند و نه پایبند بودن به سنت.اما یوریک در پس پرغوغای شهر نگاه خودش را با یک تهران دیگر از پشت پنجرهها،چشمها،پلک ها…نشان داده است.تهرانی که دیگر تکرار نمیشود و باید خودمان را خوششانس بدانیم که اندیشهورز نوشتهها، عکسهایش را به نمایش گذاشت.اگر جعفر شهری روایت گر تاریخ یک شهر پرحادثه و یا لااقل در احداث خیابان هایش بی ضرر بود و اگر تهران سپانلو در خواب جوان بود و دستآخر به گمشدگی و گذشت و رفتن انجامید؛ تهران یوریک کریم مسیحی معنایی فارغ از هر ارائه رسمی و رسانهای دارد و تهرانی بیپرده و بی غل و غش است.